جدول جو
جدول جو

معنی اسپ چین - جستجوی لغت در جدول جو

اسپ چین(اَ)
یکی از نواحی لنگا در تنکابن. (سفرنامۀ مازندران و استرابادرابینو ص 6، 25، 105، 151 و 154 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست چین
تصویر دست چین
ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپ ریس
تصویر اسپ ریس
میدان اسب دوانی، چوگان بازی یا رژه و تاخت و تاز با اسب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ پِ)
اسبی که از چوب کنند.
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
مادام آن سوفی 1782- 1857 میلادی). نویسندۀ فرانسوی که اصلاً روسی بود. او راست: لتر و پانسه
لغت نامه دهخدا
(اِ پِ)
شهر و اسکله ایست در شمال سواحل شرقی ایتالیا مرکز شهر لوانته در میان خلیجی موسوم بهمین نام، در 80 هزارگزی جنوب شرقی جنوه. لنگرگاه آن بسیار استوار و مسکن و موقف سفائن نظامی و تجارتی میباشد. (قاموس الاعلام ترکی).
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دست چیده. چیده شده با دست. به دست از درخت چیده شده. (یادداشت مرحوم دهخدا). که با دست چیده اند و خود از درخت نیفتاده است (میوه) ، گزیده و منتخب از میوه و امثال آن. گزیده و منتخب از هر چیز بطور مطلق. برگزیده و خلاصه و سرچین. (آنندراج) ، چیزی را که به دست بچینند و انتخاب کنند. (آنندراج) : در زمستان پس از چهار پنج روز برگها بگردانند و دست چین سازندو در تابستان در دو روز. (ابوالفضل، از آنندراج).
- دست چین شدن، با دست چیده شدن میوه از درخت نه با تکان دادن یا فروافتادن خود میوه.
- ، انتخاب شدن در چیدن.
- ، انتخاب و گزیده شدن.
- دست چین کردن، چیدن با دست نه بوسیلۀ داس یا تکاندن ویا چوب زدن. بازکردن. قطف.
- ، انتخاب کردن میوه در چیدن. برگزیدن ثمار گاه چیدن. چیدن از پس گزیدن.
- ، انتخاب کردن. گزیدن
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
عسل چیننده. آنکه عسلهای ساخته شده را برمیدارد: خافه، جبۀ چرمین عسل چینان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ چَ)
بمعنی الاغ، و او پدر شکیم است که دینه دخت یعقوب را بی عصمت کرد. (سفر پیدایش 33: 19). و اولاد یعقوب او را بقتل رسانیدند. (سفر پیدایش 34: 36) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ یِ)
اسفراین. رجوع به اسفراین شود: صواب آنست که بتن خویش حرکت کنیم هم از گرگان با غلامان سرائی و لشکر گزیده تر بر راه سمنگان که میان اسپراین و استوار بیرون شویم و به بنسا تاختن آوریم هرچه قویتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 480)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
میوه ای که با دست چینند، با دست انتخاب کردن اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
انتخاب، دست گزین، گزینش، گزیده، منتخب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از آبادی های بزرگ و تاریخی عباس آباد، نام رودخانه ای در
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
خشکاندن اشیایی که از آب برگیرند، بیشتر در مورد بافه های.، آبچین
فرهنگ گویش مازندرانی
چین سوم پنبه و دیگر محصولات کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی